باز شب آمد و من خواب پریشان دارم
چشم بر رنگ شب و روشنی اختر تابان دارم
با امیدی که سراسر همه ایمان من است
به طلوع سحر و لحظه دیدار تو ایمان دارم
دست و پا بسته تسلیم لب پنجره تا وقت سحر
طلب لحظه اعدام سکوت شب و افکار مکدر دارم
چه غم است از غم بی مهری یاران قریب
که اگر مهر به پایان برسد چشم به آبان دارم
امیر پورکیان | تابستان 1399