شعر، ای فریاد آه عاشقان
آه شد خسته، خودت فریاد کن
جز تسلای کلامت نیست ما را مرحمی
استخوان عریان ز زخم یار شد، لب باز کن
عاقبت درد فراغ یار ما را میکشد
عاقبت نوشیدن سیگار ما را میکشد
گر امیدی بود ما را از نزول شعر بود
سنگ قبری خالی از اشعار ما را میکشد
یار ما را میکشد این حسرت دیدار مارا میکشد
عاقبت وصل لب و سیگار ما را میکشد
رشته افکار ما تسلیم محض یار بود
رشته ای که عاقبت گردد طناب دار مارا میکشد
باده ما را میکشد دلداده ما را میکشد
عاقبت بد مستی و زردآبه ما را میکشد
آنچه میبایست با دیوار گفتیم و شنید
این سکوت خفته در دیوار ما را میکشد
سنگ ما را میکشد آهنگ ما را میکشد
سرنوشتی مبهم و بی رنگ ما را میکشد
امیر پورکیان | تابستان 1399