قلم در دست
کاغذ در پیش
و شعر در دل
به انتظار نشسته ام
آیا من عاشقم؟
مینویسم از تنهایی... و برایش و به سمتش اشاره کرده ام...
دوستت دارم.... دوستت دارم
معشوق سابق دل از من بریده
چون عشق به تو را در چشمان من دیده
عینک دودی گذاشتن برای فرار از چشمان دیگران
کاریست بس عبث و بیهوده
دیگران را مطمعن میکند که تو کمبود داری
آری من تو را کمبود دارم
روزی تصور میکردم که عاشق خدا شده ام
روزی که معنی تصور را فهمیدم
باور کردم که خدا عاشق من است،
آری عاشق حسود میشود
وقتی میبیند دیگری را بیشتر از او دوست می داری !..
نه....من تو را بیشتر از دیگری دوست داشتم
جسارت گفتنش را نداشتم...
امیر پورکیان | بهار 1399